سِفر یادگیری

... محلی برای تفکر و شناخت ... جایی برای دقیق و عمیق نگریستن

سِفر یادگیری

... محلی برای تفکر و شناخت ... جایی برای دقیق و عمیق نگریستن

به شهود های اخلاقی مان اعتماد کنیم؟! وظیفه چیست؟!

شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۴۳ ب.ظ

متنی دیدم از آقای سینگر که درباره ی شهود اخلاقی و اعتماد به آن بحث چالش برانگیزی رو مطرح کرده بود.

در زیر بخشی از متن رو ملاحظه می کنید. (برای دیدن کل متن کلیک کنید

"فرض کنید در یک دوراهی کنار ریل راه آهن ایستاده اید ، در حالی که متوجه می شوید یک قطار بدون سرنشین ، به طرف یک گروه پنج نفره از مردم می رود.
اگر قطار در همین ریل به حرکت ادامه دهد پنج نفر کشته خواهند شد. تنها کاری که می توانید برای ممانعت از مرگ این پنج تن انجام دهید ، فشار دادن کلیدی است که قطار را به ریل کناری هدایت میکند ، به جایی که تنها یک نفر ایستاده و فقط او کشته خواهد شد.
شما چه تصمیمی میگیرید؟؟
حال به این فرض فکر کنید:
در یک دوراهی دیگر قطار همانند قبل در جهت کشتن پنج نفر حرکت میکند. گرچه این بار شما در نزدیکی ریل نیستید ، بلکه روی پلی در بالای ریل ایستاده اید. پس نمی توانید مسیر قطار را با کلید عوض کنید. شما به پریدن از روی پل جلوی قطار فکر میکنید اما متوجه می شوید برای نگه داشتن قطار بسیار سبک هستید. در هر حال ، در کنار شما غریبه ای عظیم الجثه ایستاده است. تنها راهی که می توانید به وسیله ی آن قطار را از کشتن پنج نفر باز دارید ، هل دادن غریبه از روی پل مقابل قطار است. اگر این کار را کنید غریبه کشته میشود اما 5 نفر دیگر را نجات داده اید.
چه تصمیمی میگیرید؟"

قبل از مطالعه ی ادامه ی متن سعی کنید به دو سوال بالا فکر کنید و در هر کدوم تصمیم بگیرید که چه کار خواهید کرد. 

آقای سینگر در ادامه آماری رو از پاسخ های چندین نفر (ده هزار پاسخ از سراسر دنیا با ملیت ، قومیت ، دین ، سن و سال و جنسیت متنوع) را ارائه و توضیح میدهد که:
"در مورد فرض اول اکثر مردم میگویند باید قطار را به ریل کناری هدایت کرد تا در نتیجه زندگی 5 نفر نجات یابد.

درمورد فرض دوم بیشتر مردم میگویند هل دادن غریبه خطا خواهد بود. آن اقلیتی هم که تشخیص دادند هل دادن غریبه از روی پل کار صحیحی است ، برای رسیدن به این حکم زمان بیشتری را صرف کردند."

نکته ی جالب در این دو فرض که آقای سینگر هم به آن اشاره میکند این است که به لحاظ منطقی و عقلی این 2 فرض دقیقا یک مسئله هستند .(انتخاب میان نجات زندگی پنج تن به قیمت گرفتن جان یک نفر) 
پس چرا بین انتخاب های افراد تفاوت فاحشی وجود دارد؟ چرا احکام و عواطف ما چنین نوساناتی دارند؟

آقای سینگر اینگونه پاسخ میدهد:

"در قسمت اعظم تاریخ تکاملی ما ، بشر -و نیاکان نخستین ما- راه های خشونت و ایجاد آسیب ، زدن ، هل دادن ، خفه کردن یا استفاده از چوب یا سنگ بوده است. حال ما در مواجهه با چنین موقعیت هایی سریعا بالغ شدیم و از روی احساسات ، پاسخ های شهودی را برای آسیب های شخصی حاصل از خشونت بر دیگران ، اساس قرار داده ایم. فکر هل دادن غریبه از روی پل از چنین پاسخ هایی استنباط شده است.
از طرف دیگر ، تنها در همین دو قرن اخیر است که ما قادر شده ایم به کسی ، با فشردن کلیدی که قطار را منحرف می کند ، آسیب برسانیم -که آنقدر طولانی نیست که تکاملی مهم را موجب شود- در نتیجه فکر کردن به انجام آن همانند پاسخ عاطفی هل دادن ،نیست و آنگونه استنباط نمیشود.(یا به اصطلاح به خشونت بار بودن آن شهود آنچنایی نداریم)"

 

شبیه این مثال میشه مثال های دیگه ای زد.

مثلا منفجر کردن انسان ها با بمب به اندازه ی زدن تا سرحد مرگ خشونت بار جلوه نمی کند.

حالا واقعا پاسخ اون دوتا فرض آقای سینگر چیه؟ شما کدوم رو انتخاب میکنید؟ (در مطلب بعدی کمی در این باره می نویسم!)

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">